۱۳۹۷ بهمن ۹, سه‌شنبه

ما ایرانیان خواستار جلوگیری از ارسال کمک های مالی توسط رژیم ایران به فلسطینیان هستیم

ما ایرانیان، از دولت اسرائیل درخواست داریم تا جلوی ارسال هرگونه کمک مالی از بودجه های کشورمان توسط رژیم ایران به فلسطینیان، گرفته شود.

لطفا امضا کنید و به اشتراک بگذارید:
در حالیکه بسیاری از مردم ایران از داشتن حداقل امکانات مسکونی و معیشتی محروم هستند، رژیم ایران برای زندانیان فلسطینی آزاد شده از زندان های اسرائیل، در بخش جنوبی نوار غزه خانه می سازد که در این راستا، عنوان شده است: «در بخش نخست این طرح، ۲۶ آپارتمان به زندانیانی داده شده است که اکثرا کسانی هستند که جزو شبه نظامیان سازمانهای مسلح فلسطینی بوده و شماری از آنها در کشتن اسرائیلیها دست داشته اند». تروریست هایی که برای کشتن یک اسرائیلی یا کشته شدن یکی از اعضای خانواده آنها در حین عملیات تروریستی در تقابل با اسرائیل، هفت هزار دلار از سوی رژیم ایران جایزه دریافت می کنند.
این درحالیست که رژیم ایران پروژه دیگری برای احداث خانه در بخش شمالی غزه نیز دارد و تشکیلات خودگردان فلسطینی اذعان داشته است که ایران از طریق دولت قطر این پولها را برای فلسطینیان می فرستد که در خصوص این پروژه تاکنون ۱۵۰ میلیون دلار توسط رژیم ایران به گروه تروریستی حماس پرداخت شده است.
لازم به ذکر است که این تنها بخشی از کمک های رژیم ایران به گروه تروریستی حماس و نیز فلسطینیان ساکن در نوار غزه است که در خصوص موارد دیگر می توان به ارسال سلاح، مواد غذایی، پرداخت حقوق ماهیانه و تامین معاش فلسطینیان از بودجه کشور ایران اشاره داشت. که بنابر اعلام ویکی لیکس، دولت ایران تنها ماهانه بیست و پنج میلیون دلار به گروه تروریستی حماس می پردازد.

و این کمک ها در حالی صورت می گیرد که ایرانیان ساکن در کشور خود، با مشکلات معشیتی بسیاری روبرو هستند و رژیم ایران نه تنها هیچگونه توجهی به وضعیت اسفناک آنها نمی کند، که در صورت اعتراض، آنها را به زندان نیز می اندازد. 

همچنین حمایت رژیم ایران از تروریست های فلسطینی که در کشتار یهودیان اسرائیل دست دارند، در حالی است که شهروندان بی گناه ایرانی به خاطر اعتراض جهت بدست آوردن آزادی های ابتدایی خود، راهی زندان های مخوف جمهوری اسلامی می شوند و با مجازات هایی چون شکنجه، تجاوز و حتا اعدام روبرو می گردند.

لذا ما ایرانیان ساکن اسرائیل، ایران و دیگر کشورهای جهان، از دولت اسرائیل درخواست داریم تا جلوی ارسال هرگونه کمک مالی از بودجه های کشورمان توسط رژیم ایران به فلسطینیان، گرفته شود. چرا که این بودجه ها سهم مردم ایران است که با وضعیت بد اقتصادی موجود در ایران، با فقر، بیکاری و مشکلات معیشتی گوناگون دست و پنجه نرم می کنند. و نه فلسطینیانی که هیچگونه ارتباطی به ما ایرانیان ندارند و حقی که از آنِ ایرانیان است به آنها داده می شود. 

همچنین ادامه این کمک های مالی، ادامه پروژه "اسرائیل ستیزی" توسط مقامات رژیم ایران است که با ارسال کمک های مالی به فلسینیان انجام می شود که ما قویا خواستار بسته شدن تمامی راه های ارتباطی مالی میان دولت ایران و فلسطینیان هستیم.

۱۳۹۶ آبان ۲۳, سه‌شنبه

در اورشلیم اذان می گویند…!

اینجا اورشلیم است، پایتخت اسرائیل. شهری که به خاطر حضور شماری از مسلمانان و غصب مناطق متعددی از جمله بخشی از مجموعه معابد قدیمی یهودیان که اولین و مهمترینِ آن در پشت تنها دیوار باقی مانده از معبد «بیت هامِکداش، בית המקדש» قرار دارد، توسط اقوام فلسطینی و مسلمان، بر آن مسجدی با نام “مسجد الاقصی” بنا شده که در این راستا بسیاری از یهودستیزان در جهان و کسانی که به اصلاح داعیه دفاع از حقوق بشر را دارند، این شهر را به احترام مسلمانان “بیت المقدس” می خوانند…!
کسانی با داعیه دفاع از حقوق بشر که تنها یک بعدی و از ابعادی که دوست میدارند به آن نگاه کرده و بی آنکه نگاهی به تاریخ و پیشینه قوم یهود در این سرزمین بیاندازند و تاملی بر این نکته بدارند که این سرزمین و به طور اخص این شهر، از هزاران سال پیش با نام عبری اورشلیم خطاب میشده است، همچنان با پرچمی برافراشته حقوق قومی را زیر سوال برده و تازه آنها را نیز ناقض حقوق بشر می دانند…! و این درحالیست که دولت اسرائیل نه تنها به اعراب مسلمان اجازه سکنی گزیدن در این کشور را نیز داده و تمامی حقوقشان را به رسمیت می شناسد، که اجازه برگزاری مراسم مذهبی شان در اماکنی که متعلق به یهودیان است را هم بخشیده ولی باز هم از جای جای جهان و حتا از افرادی که ادعای روشنفکر بودن دارند نیز این سخن شنیده می شود که «اسرائیل غاصب و ناقض حقوق بشر است»…!
اما دولت اسرائیل چگونه غاصب است که به مسلمانانی که به سرزمین یهود تجاوزگرانه وارد شده و حتا اماکن مذهبی و تاریخی شان را نیز به غارت برده اند، اجازه می دهد تا در همان سرزمین و در همان مکانی که روزگارانی پادشاهان و پیامبران قوم بنی اسرائیل گردهم می آمده و به نیایش می پرداختند، مسجد بسازند، مراسم مذهبی اسلامی خود را آزادانه اجرا کنند و تازه برای تبلیغ دین خود با صدای بلند اذان نیز بگویند…؟! آنهم در کنار تنها دیوار قدیمی به جای مانده از قدیمی ترین و بزرگترین معبد یهودیان که البته آنهم به لطف اجداد همین اعراب مسلمان که همیشه حق خود را در جایی که متعلق به آنها نیست جستجو و طلب می کنند، ویران شد.
مکانی که مقدس ترین جایگاه عبادت یهودیان در تاریخ بوده و هست و روزانه از تمام جهان برای دعا و عبادت به آنجا می روند و بدون هیچ تبلیغ و آشوب و هیاهویی، تنها به نیایشِ خود می پردازند. که البته کمی آن طرف تر، تنها چند قدم… یکدفعه صدای اذان مسلمانان را می توان شنید و فریادهای “الله اکبر” هایشان با نگاه های نژاد پرستانه ای که می خواهند درجا حکم قصاص ات را صادر و اجرا کنند…! آنهم تنها به خاطر توهماتی که درخصوص مالکیت این سرزمین دارند.
چنانکه 1400 سال پیش همین سناریو را در ایران زمین نیز اجرا نمودند و همچنان مشغول به فعالیت اند.
دولت اسرائیل چگونه غاصب و ناقض حقوق بشر است که به یک عرب مسلمان حق و حقوقی مساوی با یک شهروند اسرائیلی میدهد و حتا قوانینی وضع کرده است که براساس آن اگر یک یهودی حتا جمله ای ناخوشایند درخصوص مسلمانان و اعراب بگوید، آن را نژادپرستی و جرم می داند و برایش مجازات قائل می شود؟ چگونه می شود دولتی غاصب، دیکتاتور و ناقض حقوق بشر بر راس قدرت باشد اما از قدرت خود برای بیرون راندن اقوامی که تنها ارتباط کوچکی هم به این سرزمین ندارند و مدام هم دردسر ساز هستند و وجودشان با حملات تروریستی شان، سالانه جان چندیدن یهودی بی گناه را می گیرد، برای بیرون راندن، سرکوب و یا نابودی آنها اقدام نکند و تازه به صلح و دوستی نیز دعوتشان نماید؟!
و حتا از این هم پیشتر رفته و اجازه اجرای مراسم مذهبی آنان را در مقدس ترین مکان تاریخی خود نیز بدهد که از آنسوی بالعکس باشد و مسلمانانِ آن منطقه اجازه ورود به یهودیان، مالکان اصلی آنجا را هم ندهد و با گفتن یک جمله که «تو یهودی هستی و نمی توانی داخل شوی»، حتا از دیدن آن بنا نیز محروم اش کنند.
که اگر قدرتی بیش از آنچه دارند، می داشتند، به طور قطع قتل عامی همگانی راه انداخته و هرچه یهودی در این سرزمین بود را ظرف کمتر از یک هفته به دیار باقی می فرستادند تا بنابر اعتقاداتِ اجدادشان، حکم خدا را با “شمشیر” بر زمین اجرا کنند که همانا خداوندگارشان به آسایش رسد. چنانچه گویا خداوندشان در 1400 سال پیش و به طور اخص طی 38 سال حکومت اسلامی اقوامشان در ایران زمین، هنوز به آسایش و آرامش نرسیده است…!
چگونه می شود دولتی غاصب، دیکتاتور و ناقض حقوق بشر باشد اما با تروریست هایی که بی رحمانه به یهودیان حمله می کنند و حتا در مقابل پس دادن تکه پاره های اجسادشان نیز گروگان می طلبند، براساس قوانین انسانی برخورد کند و با طی کردن روند دادگاه محاکمه شان نماید و نه بنابر تعصب و حس خونخواهی؟ که البته اگر این موضوع بالعکس میشد، دادگاه که هیچ… آنها بنابر قوانین اسلامی خود، درجا آن شخص را گردن میزدند.
قوانین بی رحمانه اسلامی که روزانه در همان سرزمین خودمان، ایران… هر روزه شاهد آن هستیم و نه تنها هیچ تفاوتی با این سوی ندارد که دقیقا مشابه با آن و با درصدی به نسبت مساوی اما با شیوه های متفاوت تری توسط مقامات جمهوری اسلامی اجرا میشود… دردی مشترک میان ایرانیان و قوم یهود در اسرائیل.
آری، در جای جای این سرزمین که قلب آن شهر مقدس و تاریخی اورشلیم است، مسلمانان اذان می گویند… آنهم با صدای بلند، نماز می خوانند حتا در خیابان، در هر کجا که بخواهند مسجد و هیئت اسلامی میسازند، غصب می کنند و اجازه ورود به مالکان آنجا را هم نمی دهند، با یک غیر مسلمان مانند یک طاعون زده رفتار می کنند، در مغازه هایشان اگر دلشان نخواهد حتا چیزی هم به یک غیر مسلمان نمی فروشند، اگر حرفی مغایر با میلشان بشنوند آن شخص را به دادگاه می کشانند، سربازان گمنام خود را برای ترور و کشتار یهودیان به مناطق مختلفِ این سرزمین میفرستند و داغ ها بر دل مادرانشان می گذارند، گروه های تروریستی تشکیل میدهند، بیانیه صادر میکنند، برای شِکوه نماینده به سازمان ملل میفرستند، گروگان گیری می کنند، ویران می کنند و بازهم متوقعانه زمین ها و قدرت بیشتر و حتا تام می خواهند… اما همچنان می گویند که اسرائیل غاصب و ناقض حقوق بشر است…!
( ندا امین ) 


۱۳۹۶ آبان ۲, سه‌شنبه

فعالیت های سپاه پاسداران در منطقه، رویکردی در عناد با اسرائیل

بدنبال تحریم سپاه پاسداران جمهوری اسلامی از سوی ایالات متحده به سبب تروریستی شناخته شدن این گروه که با حضور و دخالتهای خود در امور داخلی کشورهای منطقه، همچنان به عملیات های تروریستی خود و حمایت هایش از گروه های تندرو اسلامی که به صورت بنیادی تروریسم محور و معاند با اسرائیل هستند ادامه می دهد، سران جمهوری اسلامی مدعی بر آنند که مردم ایران از این شبه نظامیان تندرو حمایت کرده، از آنها پشتیبانی می کنند و جهان نیز می بایست به خاطر مبارزه های این ارگان با آنچه جمهوری اسلامی «تروریسم» می خواند، قدردان سپاه باشد که این خود ادعایی ست که بیش از هرچه، به طنزی تاریخی می ماند.
 و گرچه این مسئله ادعایی صرف است که برهانی برای اثبات آن وجود ندارد، اما با مروری بر رویکردهای سپاه پاسداران در منطقه طی سالیان اخیر، شاهد هشداری خواهیم بود که قطعا زنگ خطری نه تنها برای کشورهای منطقه، که برای ایران و جهان نیز خواهد بود.
چنانچه این گروه تروریستی همانطور که از ابتدا دخالت خود در جنگ داخلی سوریه را تکذیب کرده، اما همچنان به این روند ادامه می دهد و حضور نیروهای خود در جنگ سوریه را تنها ارائه ی مشاوره نظامی به آن کشور عنوان می کند، به راحتی می تواند با ارائه آمار و اخبار کذب، همچنان خود را مبری از گناه نشان داده و مدعی داشتن تاکتیکی دیگر برای رسیدن به هدفی دیگر که وجود خارجی هم ندارد، باشد تا بتواند با عوام فریبی بیش از پیش خود، همچنان به پیش روی در خارج از مرزهای ایران ادامه داده و پس از 1400 سال، سپاه اسلامی دیگری باشد برای دستیابی به فتوحاتی از اراضی سرزمین های مجاور و صدور حکومت اسلامی خود برای سلطه هرچه بیشتر بر جهان تا ایرانی دگرباره بیافریند…! که در این راستا نه از اموال کشور دریغ می کند و نه حتا از نظامیان خود که براساس منطق می بایست تنها حافظان سرزمین خود باشند و نه جنگجویانی برای کشور گشایی سران جمهوری اسلامی.
گو اینکه بنابر گزارش ها و مستندات، تعداد زیادی از نظامیان ایران که به سوریه فرستاده شده اند طی مشارکت در جنگ و مبارزه با نیروهای مخالف بشار اسد به هلاکت رسیده اند و این در حالی ست که شمار بیشترین کشته شدگان در این جنگ شامل نظامیانی بوده است که دارای درجاتی بالا بوده اند و به طور قطع می بایست برای ارتش ایران مهره هایی کلیدی و مهم باشند که طی سالها آموزش دیده و هزینه های هنگفتی صرف آنها شده است تا قوای نظامی ایران را به هنگام جنگ با هر کشوری و برای دفاع از مرزهای خود افزایش دهد.
اما سوال اینجاست که چرا دولت جمهوری اسلامی در کنار هزینه های گزافی که برای حفظ بقای خود به دول مختلف و به گروه های تروریستی پرداخت میکند از جان نظامیان خود نیز در این زمینه مایه میگذارد؟ آیا پرداخت این هزینه ها یا به قولی رشوه ها و کمک های مالی به دول اسلامی برای حفظ بقای وی کافی نیست که حال ارتش کشورش را که بر اساس آمار، بیشترین بودجه کشور صرف رسیدگی و افزایش قدرت آن میشود را نیز در طبق اخلاص گذاشته و برای کمک به دولت سوریه، به بشار اسد پیشکش میکند؟
واضح است که دولت ایران، بشار اسد را رها نخواهد کرد چون نمی خواهد حکومتی متشکل از سنیان هوادار عربستان سعودی در این کشور تشکیل شود. در واقع جمهوری اسلامی از منافع استراتژیک خود نه تنها در سوریه، که در هواداری از متحدش حزب الله لبنان در مقابله با اسرائیل و نیز رژیم شیعه در عراق که منطقه ی حائلی برای جمهوری اسلامی جهت جلوگیری از پیشرفت داعش به شمار می آید، دفاع می کند. از سوی دیگر جمهوری اسلامی توانسته طی این سالها روابط نزدیکی با شماری از نظامیان و مقامات امنیتی سوری برقرار کند. بنابراین، دولت ایران خواهد توانست در صورت لزوم و در دوران گذار، جانشینی برای بشار اسد بیابد که شاید روزی، (آنهم در صورت بُرد) و ماندگاری بر مسند قدرت، از وی برای نفوذ بیشتر خود در منطقه و به طور اخص عناد با اسرائیل، استفاده کند.
که در این راستا، «سرلشگر حسین همدانی» که از مقامات نظامی رده بالای سپاه پاسدان جمهوری اسلامی بوده، پیش از مرگش در سوریه به این هدف رژیم ایران اعتراف داشته و طی گفتگو که با یکی از رسانه های داخلی این کشور، صراحتا حضور ایران در سوریه را برای حفظ بشار اسد و نهایتا «ضربه زنی به اسرائیل» اعلام کرده و گفته است: «ازنظر ژئوپولتیکی سوریه کلید اتصال سه قاره اروپا، آسیا و آفریقاست و یکی از اهداف و آرمانهای مهم انقلاب اسلامی که امام خمینی گفت و آن آزادی قدس است. چنانچه امام خمینی برای این کار سرمایه گذاری و هزینه کرده و تاکید داشتند که ما غزه و قدس را آزاد میکنیم».
وی همچنین اذعان داشته است که «ما برای تشکیل گروه های مقاومت و نگهداشتن کشورهای این جبهه تاكنون هزینه کرده ایم و البته در این میان سوریه کلید منطقه است و نسبت به عراق، لبنان و یمن، سوریه اولویت دارد که اگر هرکدام از این کشورها مشکلی برایشان پیش بیاید ما به اندازه از دست دادن سوریه ضرر نخواهیم کرد».
و البته همانطور که وی تاکید کرده «اصلی ترین دلیل ایران برای حضور در سوریه علیرغم تمام هزینه ها، تلاش ایران برای حفظ خط مقاومت در برابر اسرائیل است».
چرا که جمهوری اسلامی در صورت حفظ سوریه است که می تواند یک راه قابل اعتماد را برای تامین حزب الله لبنان حفظ کند و بر این اساس همیشه قدرت ضربه زدن به اسرائیل را در دست خود داشته باشد. و نکته مهم دیگر اینکه حزب الله همیشه متحد قابل اعتمادی برای ایران بوده است که در جنگ داخلی سوریه نیز حضور فعالی دارد و بر اساس تخمین ها، بیش از هزار تن از نیروهای حزب الله و از جمله برخی فرماندهان درجه بالای این گروه نیز در این جنگ کشته شده اند.
مسئله دیگر آنکه، شاخه برون مرزی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی صرفا به حضور نیروهای ایرانی و حزب الله در سوریه اکتفا نکرده و حتی با حمایت های مالی و غیرمالی خود نیروهای شیعه کشورهایی چون افغانستان و پاکستان را هم به خدمت گرفته که در این میان بر نیروهای افغان سرمایه گذاری بسیار سنگین تری کرده است که در واقع این سرمایه گذاری از همان ابتدای دهه شصت و از زمانی که مهاجرت افغان ها به ایران آغاز شد، صورت گرفت. چنانچه ایران تصمیم گرفت از مهاجران فقیر افغانی برای اهداف خود بهره برداری کند. که با استفاده از آنها، در اوایل سال 65 “تیپ ابوذر” را که متشکل از شیعیان افغان بود تشکیل داد. تیپی که هم در جنگ داخلی در کُردستان و هم در جنگ ایران و عراق حضور فعالی داشت که به گفته خود مقامات ایرانی، تقریبا سه هزار نفر از این تیپ در طول جنگ با عراق کشته یا زخمی شدند.
اما این درحالیست که حضور سپاه پاسداران در منطقه و به طور اخص در سوریه که توانسته است با همکاری حزب الله لبنان، یک قدرت بزرگ تروریستی به وجود آورد که گرچه مهم ترین هدف آنها در نهایت ضربه زدن به اسراییل است، اما قدرتی مخرب و آسیب رسان برای کل بشریت محسوب می شود و از شبه نظامیان داعش نیز به مراتب برای جهان پر خطرتر است.
چرا که سپاه پاسداران جمهوری اسلامی نه تنها خود یک گروه تروریستی است که حتا امنیتِ مردم ایران را سلب نموده و با استفاده از قدرت خود در ایران حکمرانی کرده و سالانه جان صدها تن از مردم این سرزمین را برای حفظ بقای نظام میگیرد و بودجه دولتی که می بایست برای آن سرزمین هزینه شود، حواله حساب های بانکی تروریست ها می نماید، که با حمایت خود از گروه های تروریستی در منطقه چون حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی در مناطق فلسطینی نشین، شبه نظامیان شیعه در عراق و شیعیان افغانستان و همکاری با آنها در راستای دخالت در امور سیاسی و داخلی کشورهای منطقه و انجام عملیات های تروریستی در این کشورها، خطری جدی تر و رو به رشد تر از خلافت اسلامی داعش برای بشریت محسوب می شود.
که گرچه جنایاتی از جنس جنایات شبه نظامیان داعش ندارد، اما با روشی حساب شده تر عمل می کند که توام با توجیهات نظامی و سیاسی برای نمایان نشدن وجهه و هدف اصلی خویش که در واقع همان صدور انقلاب خود به کشورهای منطقه و حاکمیت بر آنها است که در این راستا نیروی قدس سپاه پاسداران جمهوری اسلامی به عنوان یکی از قدرت های نظامی ایران در خارج از مرزها، تمام توان تهاجمی خود را برای پیشبرد منافع نظام در سراسر جهان به خدمت گرفته است تا حکومت دیکتاتوری اسلامی خود را به بیرون از مرزهای ایران کشانده و قدرت و حیطه استیلای خود را گسترش دهد و به معاندت بیش از پیش خود با اسرائیل بپردازد.
( ندا امین ) 

۱۳۹۶ مهر ۳, دوشنبه

رکوئیم برای یک راهب…!

یکی از موضوعاتی که طی یک ماه گذشته توجه رسانه ها و اذهان عمومی را به خود جلب کرد، مرگ ابراهیم یزدی بازپرس دادگاه انقلاب در زمان روح الله خمینی، بانی اعدام مقامات ارشد نظامی ارتش شاهنشاهی ایران، طراح روز قدس و موسس سپاه پاسداران بود که نقشی بسیار کلیدی در معرفی خمینی به محافل غربی داشته و نزدیک ترین شخص به وی برای به قدرت رساندن جمهوری اسلامی در ایران بود که البته مرثیه خوانیِ چندی از اشخاص، گروه های سیاسی و اصحاب رسانه برای چنین جنایتکاری، بس شگرف بود.
 چنانچه بسیار مدایح در راستای ساخت یک وجهه نیک برای وی و توصیف تلاش هایش برای بهبود اوضاع سیاسی کشور (که البته وجود خارجی نداشت)، سر داده شد و تصویری از او ترسیم گردید که گویی یکی از خدایانِ یونان باستان بوده و حال پس از قرنها کشف شده و مظلومانه مورد غضب شیاطین واقع گشته و مملکتی را به سوگ نشانده است…!
گو اینکه تاریخ گواهی بر این ماجراست که این جنایتکارِ قدیس نما، چگونه با قصاوت تمام و به دستور رهبر اش خون بسیاری از انسانهای بی گناه را ریخته و حتا از جنایاتش دفاع نیز نموده است. کسی که حتا بر سر دولتهای غربی و آمریکا نیز کلاهی گشاد نهاد و با اغوای آنها، به نیابت از رهبر محبوب اش آنقدر همت نمود تا با جلب حمایتهای آنها بالاخره طرح انقلاب اسلامی را در ایران اجرا نموده و این کشور را به جهنمی برای مردم تبدیل سازد.
که بنابر اذعان خود وی، که در جلد سوم کتاب خاطراتش، در صفحه 737 در نامه‌ ای به تاریخ 24 بهمن 1369 خطاب به احمد خمینی نوشته، آورده است: «شما خوب می ‌دانید که برنامه سیاسی و اجرایی آقای خمینی را من تنظیم کردم و ایشان تصحیح و تنقیح نمودند، که بعدها بر طبق آن شورای انقلاب و دولت موقت تاسیس گردید. و نیک می دانید که طراح و موسس سپاه پاسداران و مبتکر روز قدس و طراح اصلی و اولیه بسیاری از نهادهای انقلاب، من بودم».
ابراهیم یزدی که عضو شورای انقلاب، وزیر خارجه و معاون نخست ‌وزیر در دولت موقت انقلاب، دبیر کل حزب نهضت آزادی و مشاور ارشد روح الله خمینی در دوران اقامت او در نوفل لوشاتو بود، در بهمن ماه 1357 و پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، همراه با وی به ایران بازگشت و به دستور خمینی به عضویت نهادی مخفی به نام شورای انقلاب منسوب شد که بنابر اذعان خلخالی «در زمان محاکمه ژنرال های ارتش شاهنشاهی، یزدی بازپرسی دادگاه انقلاب را بر عهده داشته و حکم اعدام نظامیان ارشد ارتش ایران را صادر نموده است».
وی همچنین در زمان اخراج روح ‌الله خمینی از عراق و امتناع دولت کویت از پذیرش وی و هیئت همراه اش، با همکاری صادق قطب زاده خانه‌ ای در نوفل لوشاتو برای وی تهیه کرد که «بعدها خمینی در نامه ای از زحمات او در مدت اقامت اش در فرانسه تشکر نمود».
این مشاور ارشد خمینی که اکنون از او یک «راهب» ساخته شده است، نه تنها در تشکیل دولت اسلامی و سلطه ملایان در ایران نقش داشت، که در مدت اقامت خود در آمریکا نیز خدمات بسیاری به جامعه اسلامی برای بقای سلطه آن در منطقه ارائه نمود…! چنانکه وی مؤسس اولین مسجد شهر هوستون و از موسسان «جامعه مسلمانان هوستون» و نخستین رئیس آن و عضو هسته مرکزی بسیاری از تشکلهای دانشجویی مسلمان در آمریکا بود که تعدادی از آنان، چون «رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه»، اکنون جزء رهبران و دولتمردان کشورهای مسلمان می باشند.
و این خود دستاوردی دیگر برای نهضت اسلامیِ ولایت فقیه و همرزمانش در جوامع اسلامی است که برای بقای خود بسیار نیز به آنها نیازمند هستند…!
اما این درحالیست که یزدی در مصاحبه با نیویورک تایمز در معرفی خودش مدعی شده بود: «من یک روشن فکر ترقی خواه مسلمان و معتقد به دموکراسی و تعامل و صلح هستم که به خاطر مبارزه با حکومت شاه دستگیر و شکنجه شدم».
که البته لازم به ذکر است که وی هرگز در زمان شاه در زندان نبوده و حتا صدور دستور اعدام یازده ژنرال ارتش شاهنشاهی که حتا چهار تن از آنان را در پشت بام خانه خود اعدام نمود، گویای سطح قصاوت این عامل رژیم جمهوری اسلامی و عدم اعتقاد وی به ادعاهایش می باشد.
بطوری که پس از اعدام یازده ژنرال ارتش ایران در 29 فروردین 1358 که ظرف چند ساعت محاکمه و اعدام شدند و عکس های منتشر شده از این اعدامیان نشان می دهد که در بدن آنها ده الی دوازده گلوله وجود داشته که قصد بر زجرکُش کردن آنها پیش از اعدام را داشته اند، زمانی که یک خبرنگار انگلیسی طی مصاحبه ای با وی به این نحو مجازات نظامیان ایران اعتراض کرده و این عمل را «قصابی» خوانده، یزدی در پاسخ گفته است: «این آقایان مجرم بودند و باید اعدام می شدند و من نمی دانم شما چرا به این موضوع حساس هستید و چرا این کار را قصابی می دانید؟ در حالی که شما باید یادتان باشد که این یک انقلاب است و نه یک نمایش در خیابان مدیسونِ نیویورک. شما چه انتظاری از یک انقلاب دارید؟».
اما سطح قصاوت وی به این اندازه ختم نشده و در پاسخ به سوال این خبرنگار که متعجبانه از او پرسیده: «این انقلاب تا به کی ادامه خواهد داشت و چقدر زمان می برد تا کارهای شما نظم و مقررات پیدا کند؟»، گفته است: «اصلا مهم نیست که چقدر طول خواهد کشید و نمیدانم چرا شما نگران اعدام فقط چند نفر در ایران هستید؟ آنها مجرم هستند و مهم نیست با ده گلوله کشته می شوند و یا بیشتر… که البته من این توصیه شما را به مسئولین خواهم گفت که از این به بعد با شلیک دو گلوله به مغزشان کار آنها را تمام کنند…! و احتمالا چند تیرانداز ماهر از آمریکا یا انگلستان استخدام خواهم کرد تا با شلیک یک گلوله به سرشان آنها را بکشند تا شما کمتر نگران شوید».
و این گفتار تنها قسمت کوچکی از رویکرد وی درخصوص جنایاتش می باشد که چگونه از نحوه قصاوتمندانه اقدامتش و نیز اصرار بر تداوم آن، دفاع می کند.
درخصوص یزدی، این جانی به تازگی تقدیس شده نظام ولایی جمهوری اسلامی همچنین باید گفت که در سال 1351 خمینی او را به عنوان نماینده و رابط شخصی خود با مقامات مسئول آمریکا انتخاب کرده و پس از آن با او به پاریس رفته و ستاد مرکزی او را تاسیس کرد که در بازگشت به ایران به دستور روح الله خمینی به عضویت نهادی مخفی به نام شورای انقلاب درآمد و شخصی بود که برای کنترل و نفوذ بر سپاه انقلابِ تازه تاسیس شده، بسیار تلاش کرده و به عنوان یکی از نزدیک ترین اشخاص به خمینی، او را نه به عنوان یک بنیاد گرا که به عنوان یک دموکراسی خواه معرفی میکرد و حتا طی مدتی که در آمریکا بود، سعی بر ایجاد ارتباط با کارشناسان مسائل ایران، تاثیر گذاری بر سیاستهای آمریکا در تقابل با ایران و علیه پادشاه ایران می نمود.
چنانکه در گزارش هشتاد و یک صفحه ای سی آی ای که در فروردین ماه 1359 در خصوص روحانیون ایران منتشر شد و درگزارش سال 1387 کتابخانه کارتر، ارتباط خمینی با ایالات متحده افشا شده و این اسناد گویای این مهم است که «ارتباط خمینی با ایالات متحده بیش از آنی است که مطرح بوده و وی حتا در تابستان 1342 نیز با اطلاع از تحت فشار بودن شاه از سوی دولت کندی به عنوان یکی از منتقدان پادشاه ایران، خواستار کمک از واشنگتن شده است».
که بر اساس این اسناد خارج شده از رده بندی محرمانه سی آی ای، در آبان ماه 1342 نیز پس از سخنرانی شدید الحن خمینی علیه اصلاحات شاه و در صدر آن اصلاحات ارضی و حق رای زنان که به شورش پانزده خرداد انجامید، وی در پیامی که به کندی رئیس جمهور آمریکا فرستاد، از او درخواست کمک نمود. و حتا زمانی که واشنگتن نسبت به روابط دوستانه تهران و مسکو ابراز نگرانی کرد، خمینی در پیام خود تلاش کرد تا به دولت آمریکا تفهیم کند که خصومتی با آمریکا ندارد و نه تنها مخالف حضور آمریکا در ایران نیست، که آن را برای مقابله با نفوذ بریتانیا و شوروی ضروری نیز میداند.
و البته بنابر اسناد منتشر شده در دولت جیمی کارتر، وی به واسطه ابراهیم یزدی این پیام ها را به سفارت آمریکا در تهران میرسانده که حتا توسط وی، طی ارسال پیامی محرمانه به ایالات متحده، متذکر شده بود: «جمهوری اسلامی نفت را به روی غرب نخواهد بست و انقلاب را به منطقه صادر نخواهد کرد، با آمریکا رابطه ای دوستانه خواهد داشت و خواهید دید که ما با آمریکا دشمنی نداریم و جمهوری اسلامی بنابر اصول اسلام، چیزی جز حکومتی بشر دوست نخواهد بود و به آرمان صلح میان بشریت کمک خواهد کرد».
اما تمامی این ادعاها نه تنها تحقق نیافت که تنها یک استراتژی برای جذب حمایتهای ایالات متحده جهت سرنگون کردن دولت پهلوی در ایران بود که ارتباطات وی از طریق بهشتی و بازرگان در تهران و نیز ابراهیم یزدی در فرانسه صورت می گرفت و نمایندگان ایالات متحده برای برقراری این ارتباطات نیز دو تن به نامهای «ریچارد کاتن» و «بارن زیبرمن» مشاور سیاسی سفارت آمریکا در پاریس بوده اند.
که در این راستا، مشاور سیاسی سفارت آمریکا در پاریس، درخصوص روابط صمیمانه و نزدیک و همکاری های متداوم روح الله خمینی و ابراهیم یزدی، گفته است: «اولین ملاقاتم را در یک رستوران با نماینده خمینی داشتم که تنها یک نفر بر سر میز نشسته بود و آن ابراهیم یزدی بود که رئیس ستاد خمینی در مذاکرات بود».
وی همچنین اذعان داشته اشت که یزدی از سالها پیش و از طریق ریچارد کاتن افسر عملیاتی سی آی ای که «یکی از مخالفین سرسخت پادشاه ایران بود»، با مقامات آمریکایی در واشنگتن ارتباط داشت.
اما این درحالیست که پس از کلاهبرداری های این مزدور نظام و رهبر اش و بعد از روی کار آمدن انقلاب اسلامی در ایران و به قدرت رسیدن خمینی، نحوه برخورد و ادبیات این بانیان جمهوری اسلامی تغییر کرده و به «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»، تغییر جهت داد که در تمامی این پروسه طی شده، شخص ابراهیم یزدی در کنار خمینی نقشی کلیدی داشته و عامل اجرایی سیاست های وی بوده است.
و این تنها گوشه ای از جنایات و کلاهبرداری های وی از آغاز نهضت اسلامی ملایان در ایران است که بنابر اقتضای شرایط و ایجاب منافع نظام، یک شبه تغییر ماهیت داده و راهبانه قدیس می شوند…!
( ندا امین ) 

۱۳۹۶ شهریور ۲۰, دوشنبه

در سرزمینی که وطنم است

در سرزمینی که اکنون وطنم شده است، دیگر یک انسان بی هویت نیستم، دیگر بیگانه خطاب نمیشوم و حق زندگی ام منوط به یک برگه که تنها در آن به نوشتن اسم من با یک شماره چند رقمی روی آن کفایت شده بود و شرایطی تحمیلی که به واسطه آن زندانی ای بودم با یک حیاط خلوت بزرگ که گاهی می توانستم در خیابان های آن پرسه بزنم و احتمالا اگر بتوانم از مغازه های آن وسیله ای بخرم و در سلول انفرادی خودم که همان خانه کوچکم بود مثلا زندگی کنم، نیست.
 دیگر بی وطنی که حق سوال کردن، احترام دیدن و امنیت داشتن و حتا اعتراض را هم نداشت و مدام برای تفکراتش تفتیش میشد، نیستم.
در سرزمینی که وطنم شده است، من یک انسان آزادم که می تواند به هرآنچه خوش دارد بیاندیشد و به آنچه ایمان دارد عمل کند و کسی برایش خط قرمزی نمی گذارد تا مدام به او هشدار و ایست بدهد و به خاطر تفکراتش که از جنس دروغ و ظلم نیست، زندگی اش را جهنم کنند و زندانی برایش بسازند که به هزار گناه ناکرده، مدام در انتظار دیدن مرگ خود باشد.
دیگر ترسی از مزدورانی که خاک کشورم را برایم مثال گورستانی کرده بودند که هرگاه به آن فکر میکنم به یاد ندایی می افتم که در خیابان های همان سرزمین وقتی که راه رفت و صدایش کمی بلند شد تا حرفش را بزند، به ضرب گلوله ای کشته شد و راهی همان گورستانی شد که در افکار من است، ندارم. دیگر نمیترسم تا ندایی دوباره باشم و در گورستانی از آن سرزمین به نشانی قبری با یک اسم و یک شماره، در ناکجا آبادِ ویرانه هایش مدفون شوم…، ندایی به جرم بر زبان آوردن واژه ای به نام آزادی که مدتهاست نشانی از آن حتا در میان مُردگانِ آن خاک نیز نمی یابم.
چرا که فکر کردن به ایران برای من تداعی گورستان بود و ندایی دوباره…، ندایی که نمی توانست لال بماند و در برابر ظلم مشتی خائن و دروغگو سکوت کند. اما سزای لال نماندنش هم چیزی جز یک متر و نیم خاک از یک گورستان که مزدوران رژیم ایران برایش تدارک دیده بودند تا با همکاری دوست و یاران دیرینه شان در کشوری که به آن پناه برده بود، نثارش کنند، نمی بود.
در سرزمینی که وطن من نبود اما گمان می کردم تا با پناه بردن به آن می توانم در امنیت و به دور از آزارهای مداوم مزدوران کشورم، زندگی کنم، برایشان چه مهم بود جان و زندگی من؟ برایشان تنها یک مفهوم داشم… بی وطن. بی وطنی که گمان می کردند ارثیه پدریشان را خورده است و از او طلبکار هم بودند و مضاعف بر آن، به خاطر افکار و اعتقاداتش مواخذه اش نیز می نمودند و با تمام قوا سعی بر اجرای دستورات صادره از اربابان ولاییِ خود برای ارسال هرچه زودتر اش به شکنجه گاه های ایران را داشتند تا بسرعت بدست جلادانی بسپارند ام که در ازای آنچه از آنان دریافت می کنند، جان یک انسان را در یک کفته ترازو گذارده و در قبالش شمش های طلای خود را بستانند…!
که در راس آنان شیخ اعظم، مفتی همیشه در صحنه حاضر برای برشمردن گناهان مردم که همانا گمان می کند می بایست بسان خداوندگاری که خالقشان هست و زندگی شان در دست اوست، بر مردم حکم براند، انتظارم را می کشید تا ظرف تنها یک دقیقه طوماری از جرائم مختلف برایم آماده کند.
جرائمی از جمله: «مفسد فی الارض، معاند نظام، تشویشگر اذهان عمومی، توهین کننده به مقام معظم رهبری، ملحد، مهدور الدم، تبانی کننده و همکار با دول متخاصم که به طور اخص به خاطر همکاری با یکی از جرایدی که وی (بلاد کفر و متخاصم) می داند اش، به طور قطع اتهام جاسوسی را هم به انضمام تمامی القابی که برایم تعیین می کرد، در نظر می گرفت». و با مبذول داشتن اقدامات و تدارکات لازم، به ضیافت شکنجه، تجاوز، اعترافات اجباری به کرده و ناکرده و نهایتا سه مرتبه اعدام، میهمانم میکرد که همانا شر این ملحد را از روی زمین کم کرده و احساس امنیت بیشتری نماید…!
آنهم صرفا به خاطر تمام توهمات و درگیری های ذهنی وی که به خاطر اش خونِ ملت را در شیشه کرده و شوکرانی در حلق مردمی نموده است که گناهی جز زاده شدن در خاکی که او غارتش کرده است، ندارند.
مردمی که آنچه او می پندارد، نمی پندارند و به آنچه او خوش میدارد باور ندارند. ولی مجبور اند به خاطر عدم تشدید بیش از پیش دردهای او خفه شوند، سکوت کنند و لال بمانند تا شاید حال وی کمی خوب باشد و صبح که از خواب بر می خیزد به احتمالی با درصدی حتا کم، انسانهای کمتری را به کام مرگ بکشاند.
آری، تنها به خاطر توهمات یک رهبر دیکتاتور که حقیقتا باورش شده است که نماینده انحصاری خدا بر زمین است و احتمالا از آسمان برایش وحی نیز نازل میشود که «همانا ما شما را فرستاده ایم تا خلق را هدایت نموده، به دروازه های بهشت برسانید…!» که البته بهشتِ وی و خداوند تخیلی اش نیز، جز جهنمی برای بیچاره خلق نیست.
و البته که روی سخنم با شماست، جناب رهبری…! که فرمان داده بودی بنده را در یک بسته بندی مخصوص تقدیمت ات نمایند تا بتوانی با گرفتن ژستی احمقانه از فتوحات خود مِن باب دستیابی به یک معترض به جنایت هایت که همانا «عامل رژیم صهیونیستی» می خوانی اش، صحبت کنی و باز هم یک تراژدی جدید راه بیندازی تا دشمنیِ همیشگی ات با معترضان ات و اسرائیل را به جهانیان نشان دهی و خود را برنده بازی بدانی…!
خوب میدانم که برایم چه جرائمی میتوانستی در نظر بگیری و حتا چه مجازاتی… که اگر دستت به من می رسید، چون گرگی گرسنه تکه تکه ام میکردی، تا فقط حال ات خوب شود و مطمئن شوی که یک دشمن فرضی دیگر ات نیز از بین می رود و خطر کمتری تهدید ات می کند، تا هفته دیگر که معلوم نیست وخامت حالت و درصد توهماتت چه اندازه شود.
روی سخنم با خود شخص شماست…! که به خاطر توهمات همایونی تان، آواره دیاری شده بودم که باز آنجا هم دستان غایبتان نمیگذاشت لحظه ای آسوده زندگی کنم و مزدورانِ همیشه به فرمانتان، در آن خاک نیز همچنان دستوراتتان را اطاعت می کردند تا برای رسیدن به منافعشان، لحظه به لحظه زندگی ام را جهنم نموده و نهایتا به امر جنابعالی سرم را زیر آب کنند.
من همان مجرمی هستم که سالها حق زندگی و آزادی ام را سلب کردی و حتا خارج از خاک سرزمینم هم که «قطعا ارثیه پدری تو نیست اما نذر کرده ای تا آخرین ذره های اموال آن را چپاول کرده و در جیب مبارک ات که بسان چان زنخدان تمامی هم ندارد، بریزی»، نگذاشتی لحظه ای آسوده زندگی کنم و لحظه به لحظه زندگی ام را چون تمامی آنان که بر وفق مراد ات عمل نمی کنند، جهنم کردی.
این همان مجرمی است که پس از سی و دو سال زندگی، تازه مفهوم واقعی آزادی، عشق، راستی، انسانیت و امنیت را در سرزمینی که تو سالهاست آرزوی نابودی اش را داری اما قطعا آن را با خود به گور خواهی برد، دریافته و حال بی هیچ ترسی از تو و قدرتمندتر از گذشته، آنقدر از جنایت هایت خواهد نوشت تا وجهه واقعی ات را به تمام جهانیان نشان دهد و بیش از پیش سمباده ی اعصابت باشد و اگر بخت یاری اش کند، عزرائیل جانت شود.
و تو نیز کماکان می توانی با ادعا و آرزوهای متوهمانه ات، گوشه ای بنشینی و با توسل به خیالات ات، مرهمی بر عقده های سرکوب شده خود و نفرت دیرینه ات از این دیار که سالهاست عزرائیل جانت شده است، بگذاری…!
( ندا امین ) 

۱۳۹۶ تیر ۵, دوشنبه

افتخارات ملی یک ایرانی در سال 96

مِن باب افتخارات ملیِ هر کشوری، از فرهنگ و تمدن آن سرزمین گرفته تا دستاوردهای علمی، هنری، ادبی و تمامِ آنچه اجتماعی را به جهان می شناساند، سخن بسیار است و در هر باب نیز مباحثی متعدد که می توان در آن راستا تحقیق، تفحص و تعمق نمود. 
 اما در باب افتخارات ملی یک ایرانی آنهم در چهار دهه اخیر که غایتِ دستاوردهای آن را فی الحال در سال 96 خورشیدی می توان مشاهده کرد، نه چندان نیاز به تامل نیست، که طی یک نگاه اجمالی تنها به دو لیست از «بودیم ها» و «شدیم ها» خواهیم رسید که از تمامیِ آنها، هیچ جز انواعِ جنایتها و اقسامِ بدبختی ها، بجای نمانده است.
و البته این مهم نشانگر نهایت تلاش حاکمانِ آن سرزمین و غایت صبر و تحملِ مردمانی است که چهار دهه فلاکت کشیده اند و باز هم مفتخر اند…!
مفتخر به داشتن پادشاهانی در هزاران سال پیش که برایشان آزادی و آبادی به ارمغان می آوردند و پرچمِ امپراطوری عظیم ایران را در اقصی نقاطِ جهان بر افراشته و قدرتی بزرگ برای سرزمینشان بوجود آورده بودند.
مفتخر به داشتنِ سرزمینی آباد و پُر از ذخایر و منابع طبیعی که برایشان ثروتی آنچنان داشت تا تمامیِ اقوامِ دیگر را به رشک آوَرَد.
مفتخر به طبیبانی حاذق، متفکران، ادیبان، هنرمندان و اندیشمندانی بزرگ که پایه گذارانِ بسیاری از مکاتب علمی، ادبی، هنری و فلسفی در جهان بودند.
و صد البته مفتخر به یکتا پرستی، آنهم در زمانی که بسیاری از مردمانِ جهان، همچنان در گیجیِ خدایان خود گم و جستجوگر یکتایی بودند که علت العللِ هستی شان را بیابند.
اما اکنون مردمانی هستند بی هیچ آزادی، در سرزمینی زندگی می کنند پر از ویرانه و با منابعی بی امکانِ حصولِ حتا اندکی از آن… مردمانی که اکنون ادیبان و دانشمندان و هنرمندانشان یا کُنج محبس اند، یا خانه نشین یا در گور… و در بهترین حالتِ ممکن گریخته از وطن.
ثروتمندانی که از شدتِ طبعِ سخاوتمندانه حاکمانشان به اقوامِ مجاور، در فقر و فلاکت زندگی میکنند و کُهن یکتا پرستانی که خدایشان صد پاره شده و در هزار قبله نشسته است…!
با ناخدایی که خدایی می کند و آنچان موهبات و افتخاراتی عظیم برایشان به ارمغان آورده که دیگر نمی دانند از شدتِ خوشی به کجا پناه برند تا سقراطی دیگر یابند و شریکِ شوکرانش باشند.
ناخدایی با کلاه بوقی منگوله دارش که چهار دهه است سکان به دست، این کشتی بی بادبان را آنچان در آبهای جهان به پیش می راند که حتا اودیسیوس نیز در دیار باقی، انگشت بر دهان به او غبطه خورده و به شماتتِ خدایانِ خود نشسته است.
ناخدایی با یک دستِ معجزه گر که هر خیابان را جُلجُتایی دیگر و هر جلجتا را به هزاران صلیب مزین کرده است و همچنان می خوانَد و حکم میرانَد و خون میریزد تا پیلاطسی دیگر را در قرن بیست و یکم به نظاره بگذارد.
برای مردمی همچنان مومن به نمی دانم هایشان که حتا ندانستند چنین بلایی از کدامین آسمان یکدفعه بر سرشان نازل شد و چون چتری بر آنها سایه افکند که دیگر توان دیدن خوردشیدشان را نیز نداشته و هر آنچه دارند در سایه چتر ولایی ناخدایشان است.
چتری که افتخارات ملی شان را رقم می زند… افتخاراتی چون فقر، بی کاری، رسیدن سن فحشا به زیر چهارده سالگی، هزار اعدام طی یک سال، شکنجه، زندان، تجاوز و مرگ، آنهم تنها به اتهام اعتراضی بی اجازه…! و سعود آمارِ کارتن خوابی، گور خوابی، فقر، فلاکت، بی سوادی، آوارگی و صدها بدبختی دیگر با احتمال سرایت به توانِ N که البته در هیچ کجای جهان نیز نمی توان چنین افتخاراتِ مهمی را یافت…!
سرزمینی که ریخته شدن خونِ مردمِ بی گناه در آن ارزشی ندارد اما ریخته شدنِ خونِ شیخی عرب در جایی دیگر که هیچ ارتباطی هم بدین مردمان ندارد، گناهی بزرگ محسوب می شود و حاکمانِ آن برایش مدیحه ها سر داده و بیانیه میدهند و عزای عمومی اعلام می کنند.
دولتی که از تجاوزِ مدرس و قاری قرآنش به نوجوانان چشم می پوشد و گناهش را تبرئه و حتا ماست مالی نیز می کند ولی به محضِ رویت شدن موی زنی در خیابانهای آن سرزمین، چنان به لرزه می افتد که انگار تمامی گسل های تهران یکباره فعال شده و عنقریب زلزه ای هشت ریشتری کل کشور را با خاک یکسان خواهد کرد.
کشوری که مردم اش به خاطر چپاولی در 1400 سالِ گذشته توسط اعراب، مجبور اند به تفکری معتقد باشند که کاملا با آموزه های فرهنگیِ نسل آنها بیگانه است، اما می بایست به خاطر همزاد پنداریِ افراطیِ حاکمانِ آن با اسلامیون جهان، جیب هایشان خالی شود و روانه خزانه های وارثانِ کسانی گردد که 1400 سال پیش، تازه خدایی کشف کرده و آنچنان ذوق کردند که گویی رازی الکل را و می بایست با آن، تمامی جهان را هم ضد عفونی کنند…!
مردمی که مجبور اند به جهتِ قدرت طلبیِ تمام نشدنی این جلادان برای تامین مخازن تروریست ها و جلب حمایتشان، بها بپردازند… در فقر و آوارگی و فلاکت بمانند و دم نزنند تا آنها همچنان سوار بر خرِ مرادِ خویش، مرگ بر این و آن گویان به صادرات و وارداتِ وحشی گری های ارث برده از اجدادشان بپردازند و بیش از پیش افتخاری دیگر برای نامِ ایران به ارمغان آورند.
افتخاراتی از جنسی خاص که در هیچ کجای دنیا پیدا نمی شود و فقط در ایران زمین می توان یافت. آنهم با ناخدای ناخوشی که اگر تمامی اطباء جهان را هم گرد آورند، از درمانِ دردهای روانی وی عاجز اند و بیچاره مردم که می بایست همچنان تاوانِ ناخوشی های او، هم پیالگانش و اجداد متوهم وی را پس دهند که همواره گمان می کنند زمین صاف است و البته آنها باید صاف ترش هم نمایند…!
آری، این است افتخارات ملی یک ایرانی در سال 96 که البته جنابِ شیخ اعظم، چنان گذشته که نامی بر هر سال می نهد، این سال را نیز «اقتصاد مقاومتی، تولید و اشتغال» نامیده است اما مشخص نیست که چرا تاثیراتش به جهت مخالف رفته و برعکس شده است…؟
به طوریکه این امر تنها در راستای بهبود شرایط اقتصادی و مقاومتی جنبش های تروریستی که غالبا اسلامی نیز می باشند؛ سوق داده شده. چونان هفت موشکی که احتمالا به نیت هفت آسمان به سوریه پرتاپ کردند و البته در فضای لامتناهی هشتمین آسمان غیب شد و افتخاری دیگر آفرید تا ضمیمه موهبات و افتخاراتمان در سنه 96 خورشیدی در نظامِ مقدسِ ولایت فقیه نماییم که گرچه قبله اش همواره رو به قدس است و پولهای ما نیز برای مسلمانانِ آنجا روان، اما همچنان مالکانِ آن را فحش می دهد و رویای ایجادِ شعبه ای دیگر از جمهوری اسلامی اش را در آن سرزمین، در سر می پروراند تا به برکات خود، آنها را هم چون ما مفتخر بدین مواهب و افتخارات ملی نماید…!
و ما بیچارگانِ همواره مفتخر، با گرفتن شاهنامه ای در آغوشمان و پرچمِ سه رنگ شیر و خورشید بر سر و به صف کردن نامِ پادشاهانمان که بی چاره کوروش را هم بیش از همه خوابش را آشفته ساخته ایم، همچنان از آنچه «شدیم» فرار می کنیم و با توسل به «بودیم هایمان»، سعی بر ارائه لیستی از افتخاراتِ ملی خود به جهانیان داریم.
گو اینکه افتخارات ملی یک ایرانی در سال 96، یعنی در واقعیتی که در حال حاضر در آن زندگی می کنیم، چیزی جز فلاکت و بدبختی که طی چهار دهه برایمان به ارمغان آورده اند، نیست… ولی ما به خواب رفتگان، بازهم خوابِ پنبه دانه می بینیم.
( ندا امین ) 

۱۳۹۶ خرداد ۱۵, دوشنبه

اسرائیل، عزرائیلِ همیشگیِ جانِ جمهوری اسلامی

در حالی که سی و هشت سال است که مقامات جمهوری اسلامی خشم و نفرت خود از دولت اسرائیل را علنا بازگو می کنند و در سیاست های جاری کشور نیز این اعتقادِ منحصر به آیت الله ها را می گنجانند، حال شاهد این هستیم که در این راستا قدمی بزرگتر برداشته و مدعی بر این شده اند که نخواهند گذاشت تا جهان شاهد تحقق یکپارچگی کشور اسرائیل و رسیدن به صلحی شود که سالهاست بهای سنگینی برای بدست آوردنش پرداخته و می پردازد.
 و این در حالیست که با وقاحتِ تمام اعلام می کنند که «بهبود روابط فلسطینیان و اسرائیل محقق نخواهد شد و جمهوری اسلامی همچنان به حمایت از فلسطینیان برای عدم صلح با اسرائیل، ادامه خواهد داد».
چنانچه دستیار ویژه رئیس مجلس ایران در امور بین الملل در واکنش به اعلام آمادگی صلح مشروط حماس با دولت اسرائیل، بر استمرار حمایت رژیم ایران از فلسطینیان تاکید داشته و بهبود این روابط را ناممکن خوانده و حتا مدعی شده است که «حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی فلسطین خواب راحت را از چشم اسرائیل ربوده اند».
و البته مقامات ایران به این اندک ادعا نیز بسنده نکرده و در ادامه ابراز خشم و نفرتشان که اکنون آشکارتر و وقیحانه تر از پیش نیز شده است، طی صدور بیانیه ای توسط ستاد کل نیروهای مسلح ایران، اعلام کرده اند: «طرح صلح و دوستی با دشمن اول جهان اسلام که تکرار و بازخوانی اتحاد شوم و ننگین ارتجاع عرب با اسرائیل غاصب است، محقق نخواهد شد و تحقق رویای اسرائیل بزرگ را هیچگاه نخواهند دید».
اما نکته جالب توجه در تمامی اینگونه گفته های نژادپرستانه ی سران جمهوری اسلامی این است که ظواهر امر نشانگر عملکردی مغایر از سوی آنان می باشد. چنانچه اگر دولت ایران می توانست به گفته خود خواب راحت را از چشم اسرائیل برباید، خود اینچنین خواب زده در تکاپوی تجهیز نظامی، فرهنگی و ایدئولوژیک برای مبارزه با دولت اسرائیل نمی بود که روزی موشکی برای حمله به این کشور تعبیه کند و سالانه مبالغی نجومی برای تقویت گروه های تروریستی مخالف با اسرائیل بپردازد و حتا از مردم کشور اش هم خیالی آسوده نداشته باشد و به واسطه رسانه های دولتی خود، هر روزه با انتشار اکاذیب دست به تخریب وجهه اسرائیل در میان مردم بزند.
که اگر توانی بنابر ادعای خود داشت، سی هشت سال آشفتگی و فرسایش اعصاب را تاب نمی آورد و یک مرتبه این کابوس را چنان حکومت پادشاهی سابق ایران که بزرگترین عامل آشفتگی هایش بود، برای همیشه به اتمام می رسانید و به قول خود جهان را از وجود “غاصبین” پاک می کرد تا از همان زمان، تحقق رویای اسرائیل بزرگ را ناممکن کند…! و نه آنکه سی و هشت سال سرمایه های کشور را به جیبِ گروه های تروریستیِ مخالف با اسرائیل روانه کرده و مرگ بر اسرائیل گویان خود را مضحکه جهانیان نماید.
جمهوری اسلامی اگر قدرتی برای از بین بردن اسرائیل داشت، با نفوذ در گروه های تروریستی چون حزب الله لبنان و حماس، تلاش نمی کرد تا مردم فلسطین را به جان مردم اسرائیل بیاندازد تا بسان مَثلِ “تفرقه انداز و حکومت کن”، خود کناری بنشیند تا شاید روزی نابودی دولت و مردمی را ببینید که چون با مذاق ایدئولوژی های اسلامی اش، مغایر است و چنان دولت ها و مردمان دیگر که با منابع مالی ایران اقدام به خریدشان می کند، قدرتی برای خرید تفکرات آنها ندارد، به دشمنی دیرینه خود ادامه دهد. که البته مغایر با بخش دوم مَثلِ محبوبشان، حکومتی هم نصیبش نگردد.
و نکته ی جالب تر اینکه، در راستای تمامی این حمایت ها و دم تکانی ها برای دشمنِ دشمن اش، نه تنها قدردانی از آنها نمی بیند که البته ضایع هم می شود. چنانکه در پی درگیریهای فلسطینیان و دولت اسرائیل، وقتی رژیم ایران برای حماس کیسه های خون ارسال داشت، فلسطینی ها آن را پس فرستاده و اعلام کردند که «نمی خواهند خون شیعه در رگ های مسلمانان اهل تسنن جاری شود».
همان فلسطینیانی که جمهوری اسلامی اینگونه سنگ آنها را به سینه می زند و میلیارد میلیارد از دارایی های کشور را صرف حمایت از آنها می کند که در مقابل حتا برایش پشیزی هم ارزش قائل نیستند.
که البته این امر را خود نظام نیز به خوبی می داند ولی صِرف منافعش برای حفظ قدرت خود در منطقه و مخصوصا توسط دستاویزی به نام “اسلام” به این رویه ادامه داده و روز به روز خون به رگهای چنین تروریست هایی تزریق می کند تا به زعم تفکرات خود در یک جبهه و با یک هدف و با در نظر گرفتن یک دشمن فرضی که به گمانشنان “اسرائیل” است، بجنگند و به گفته خود “حق را بر باطل پیروز گردانند”. حقی که مشخص نیست از کجا آورده شده و مدعیانش بر اساس چه معیاری طلبکار آن هستند.
این رژیمِ آخوندی که همچنان به یاری کسانی می پردازد که حتا حاضر اند بمیرند اما خونِ شیعه ی اینها در رگهایشان نرود، اگر می توانست اندکی قدرت اسرائیل را تضعیف کند، بدون شک هرآنچه از دستش برمی آمد انجام میداد تا به واسطه ی توطئه هایش به قدرتی که می خواهد برسد. دسیسه هایی چون سنگ اندازی مقابل حماس برای عدم ایجاد صلح میان دولت یهود و مسلمانان فلسطین، پُر کردن خزانه های تروریست ها که خود بزرگترین حامی و حتا منبع آن در جهان است و نمایش های نظامی مضحکِ تحریک آمیز در منطقه که البته نیک می داند دست و پا زدنی بیش برای ارضای ناخوشی هایش نیستند. و نیک تر به این مهم واقف است که نه اسرائیل سوریه است و نه یهودیان ساده انگارانی که گمان کنند این رژیمِ تروریست، بتواند صلح را در کشورشان به ارمغان بیاورد.
دولتی که خود مروجِ تروریسم و افراطی گری است و از ناخوشی حال رجالش، حتا نمی تواند مردم خود را نیز در آرامش ببیند چه رسد به دیدن آسودگی مردمانی دیگر… حتا فلسطینیان.
و بالاخره جمهوری اسلامی اگر توانی برای از بین بردن اسرائیل داشت، با اقدام به ایجاد تفرقه در میان کشورهای منطقه، آرزو نمی کرد که سلاح های خریداری شده توسط کشور های عربی از آمریکا، روزی علیه اسرائیل بکار گرفته شود که بدین جهت مشاور عالی علی خامنه ای را برای اعلامِ این رویای بزرگِ خود، نزد اصحاب رسانه بفرستد تا اعلام کند: «ما امیدوار هستیم سلاح هایی که به کشورهای عربی فروخته می شود، مانند سلاح هایی که در زمان شاه به ایران فروخته شد، روزی دست ملت های عربی منطقه بیافتد و علیه آمریکایی ها و اسرائیل بکار گرفته شود».
که چنین برخوردی نه تنها از جنسِ ایدئولوژی ها و عکس العمل های سیاسیِ یک نظام دور است، بلکه نشانگر عدم دانش آن دولت در امور نظامی و سیاسی و حتا ضعف وی در مقابلِ قدرتی است که تنها می تواند آرزوی نابودی اش به هر طریق ممکن را داشته باشد و نه توان رویارویی مستقیم با آن را… و گواهی دیگر بر ضعفِ سیستمی که خواهان از بین رفتن قدرتی بزرگ است اما توانی برای مبارزه نداشته و تنها می تواند با ادعا و آرزو مرهمی بر عقده های سرکوب شده خود و نفرت دیرینه اش از اسرائیل که سالهاست عزرائیلِ جان اش شده است، بگذارد.
( ندا امین )